94/06/11 دیروز یکشنبه بعدازظهر با غزاله گذشت. رفتیم به باغ لوکزامبورگ. او درسهای امتحانش و بیشتر فرانسه را میخواند و من کتابم را Du côté de chez Swann (بعد از چهار پنج سال دورخیز بالاخره شروع کردم). گفته بودم که غزاله برایم عیدی بخرد. فعلا حیرتزدهام. از وقتی کارِ «اجتماع و ادبیات» (؟) د, ...ادامه مطلب
سرانجام آوناریوس سکوت را شکست: ـ خب، بگذریم، این روزها چه مینویسی؟ ـ گفتنش غیرممکن است. ـ حیف شد. ـ اصلا حیف نیست . خیلی هم خوب است. عصر کنونی بر روی هر چیزی که تابهحال نوشته شده چنگ میاندازد ت, ...ادامه مطلب
سرخپوستان از تکرارِ هجاها و کلمات برای ساختنِ صفات عالی استفاده میکنند. در زبانهای بومی و لااقل در گواتمالا، هیچ صفتِ عالیای وجود ندارد. آنها با گفتنِ «سفید، سفید، سفید» مرادشان «بسیار سفید», ...ادامه مطلب
مرد طاس بازی را شروع میکند. راه میافتیم. از پشت زمین دوم تنیس میرویم به طرف ساحل کارون. ساحل، سنگی است و بلند. آب، آرام تن میکشد به صخرههای ساحل و رو هم میغلتد. مینشینیم رو یکی از نیمکتها., ...ادامه مطلب
چهارشنبه، 13 شهریور 1398 شاهرخ مسکوب در مقدمهی روزها در راه نوشته است: «نوشتن درمانِ بیهودگی است.» و نه این جمله، که همان اولین خطوطِ این پیشگفتار در من شوقِ دوباره از سر گرفتنِ یادداشتنویسی رو, ...ادامه مطلب
صبوحا به من یادآوری کرد که فصلِ محبوبم تابستان است. البته که فصلِ محبوبِ من تابستانست. ولی از آن تابستانهایی که کمتر اتفاق میافتند. مخصوصا توی این شلوغیها و این نبودِ وقت. وقتی که تمامِ روزهای تابستانت، از صبح تا شب، به کار و درگیری بگذرد. تابستانی که فصلِ محبوبِ من هست، جور دیگریست. همهچیز پیشکش، همان خوابِ نیمروزیِ تابستان را هم شدیدا دلتنگم. دلم، همین الان، توی اولین روزهای شهریور، ما, ...ادامه مطلب
... خاطراتِ عشق از قانونهای عامِ حافظه (که حافظه خود پیروِ قانونهای عادت است) مستثنا نیستند. از آنجا که عادت همه چیز را ضعیف میکند، آنچه از همه بهتر ما را به یادِ کسی میاندازد درست آن چیزهایی است که بیاهمیت دانسته فراموش کردهایم و در نتیجه همهی نیرویشان را برایشان باقی گذاشتهایم. , ...ادامه مطلب
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید: <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">, ...ادامه مطلب
اگر شاید... مینوشتم طبق روالِ سابق، دیشب یا امشب، حتما پست گذاشته بودم برایش؛ طبقِ قرارِ نانوشتهی همهی عیدها. هر چند اگر همهچیز به همان روالِ سابق پیش رفته و آن اتفاقات نیفتاده بودند، شاید... تا به حال تمام شده بود. ولی اتفاقِ یک سال و اندی پیش ب, ...ادامه مطلب
کسانِ دیگری فقط آمده بودند روزنامه بخرند. خیلیها هم بودند که با ما گپی میزدند و من همواره فکر کردهام که حضورشان در سکوی نزدیکترین ایستگاهِ راهآهنِ کوشکِ کوچکشان فقط برای آن بود که هیچ کارِ دیگری جز آن نداشتند که بیایند و چند آدمِ آشنا ببینند. خلاصه این که، آن توقفهای قطارِ کوچک هم صحنهای از ز, ...ادامه مطلب
مبهوتم، غمگینم... و نگران. * خیلی نگران. * بله. ملاکِ حالِ فعلی افراد است... , ...ادامه مطلب
گنگیِ دلانگیز و آکنده از رخدادهای نامنتظرِ انتظارکشیدهی یک ماجرای شاعرانه... جستجو... * چیزی که از خیلی وقت پیش قرار بود بنویسم اینکه، چقدر ترجمهی مهدی سحابی برای جستجو، قابلِ احترام هست. چه تلاشی، چه سعیِ مطمئنا طولانیمدتی. کافیست یک صفحه از جستجو را بخوانی تا بفهمی ترجمهی این بنای عظیم، با این توصیفات و جملات پیچیده و پشتِ سر هم، با این همه اشاره و کنایه و استعاره، به این خوبی، چه کار دشواری بوده. غیر از آن، تمامِ مطالعات جانبی سحابی که از ترجمه و از حاشیههای کتاب مشخص است تا ترجمه هر چه بهتر از کار درآید و تا که گنگیهای مطرحشده برای خوانندهی ایرانی هر چه کمتر شود. البته، به نظرِ من، لذتی که هر کدام از ما از هر چیزی میبریم، بستگی به محتوای ظرفِ معلومات و اطلاعاتمان دارد. هر چه بیشتر بدانیم بیشتر لذت میبریم و هر چه کمتر، لذتمان هم کمتر خواهد شد، و به همین خاطر، جزو موافقان پانویس گذاشتن در کتابها نیستم ولی، انصافا پانویسهای جستجو، از آن پانویسهای معمول نیستند. کشفِ آن همه استعاره و کنایه چیزی نیست که ندانستنش از کمدانستنِ خواننده بربیاید. باید یک پر, ...ادامه مطلب
معلوم نیست این «من» از کجا سر و کلهاش پیدا شد! غریبه هست و هیچ ربطی به قبلیها ندارد. یکجورِ عجیبی غریبه هست. باید با شجاعت، با صراحت از او اعلامِ برائت کنم، در عین حال که توی دلم اعتراف میکنم چقدر خوب بود اگر این، «من» بود.,lk bennett,lk jordan,lk bennett usa,lk meaning,lk bennett shoes,lk bennett pumps,lk advani,lk nails,lk goodwin,lk architecture ...ادامه مطلب
این را هم بگویم که پس از این نخستین دگردیسی، بعدها نیز آلبرتین بارها برای من دگرگون شد. خوبیها و عیبهایی که یک آدم در پلان اولِ چهرهی خود به نمایش میگذارد در ترتیب کاملا متفاوتی قرار میگیرد اگر از طرف دیگری به او نزدیک شویم، به همانگونه که در یک شهر، بناهای تاریخی که کوتاه و بلند روی یک خطِ تنها دیده میشود، از نقطهی دید دیگری به ترتیب بلندی به چشم میآید و نسبت اندازههایشان تغییر میکند. بدینگونه، تنها پس از بازشناختنِ خطاهای دیداریِ آغازینمان ـ که با کورمال رفتنها همراه است ـ میتوانیم به شناختِ دقیقی از یک انسان برسیم، ,یک حادثه با من باش,یک حادثه با من باش زیبای اساطیری ...ادامه مطلب
یک نفر، که حتا احساس میکنم توی ساختمان ما هم نباشد، چون انگار صدا از خیابان رد میشود، در فضایی بیرون از ساختمان سکوتِ نیمهشب را که گاهی با صدای عبور اتومبیلی شکسته میشود، میشکند، سوغاتی هایده را گذاشته این وقت! دقیقا این وقت! همین زمانِ زیرِ پست. چقدر خوبه این ترانه و اجرا... چقدر همهچیز جفت و جور شدند تا ماندگارترین ترانهی هایده شکل بگیرد... و چه لذتی دارد شنیدنِ نامنتظر و غریبش اینجوری و این وقت شب. انگار یکی صدایش را بلند کرده برای شب بیدارهای این حوالی. و نه آنقدر بلند که خوابِ خفتهها را بشکند. + این ترانه چهل ساله شده. ,هرچی که خواستیم جوره,هرچی که بخوای,هر چی که دلت بخواد,هر چی که باحاله,آهنگ هرچی که خواستیم جوره,چرا هرچی که خوبه,دانلود هرچی که بخوای,هر که بامش بیش برفش بیشتر,هر که دلارام دید,هرکه شد محرم دل ...ادامه مطلب