نکند سرنوشت مرا جائی دیده‌ای برف *

ساخت وبلاگ

یک لحظه فکر کردم چقدر دلم برای شب‎های سرد زمستان و هات‎چاکلت و «گفتگو» تنگ شده. سرما که آمده... هات‎چاکلت و گفتگو هم که مهیاست... جای زمستان خالی‎ست...

و هنوز تابستان، خودش را جمع نکرده‎است. و منِ سرمایی، چقدر خائن‎ام و چقدر دلم برای همه‎چیزهای ناهمگون، تنگ میشود. برای تابستان تنگ می‎شود، برای زمستان تنگ می‎شود، برای عید، اردیبهشت، اسفند، یلدا... چقدر دلم برای آنِ همه‎ی فصل‎ها، تنگ می‎شود.


* شمس لنگرودی

فقط خاطره‎بازی و نه چیزی بیشتر...
ما را در سایت فقط خاطره‎بازی و نه چیزی بیشتر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : m7thlineg بازدید : 165 تاريخ : جمعه 30 مهر 1395 ساعت: 18:36