چقدر حرف هست که دوست داشتم اینجا بنویسم، اگر شلوغی این روزها اجازه میدادند. ولی کلا، نوشتهها برای میلِ به متولد شدن، منتظرِ روزهای شلوغ و بدونِ ذرهای فراغتاند. این یک قانونِ عجیب و غریب ولی تقریبا برای اکثر اوقات، صادق هست. احتمالا یکی از بند و تبصرههای قانونِ مورفی. ولی دلم نیامد، در شبِ اولین بارانِ چشمگیرِ پاییزی، ابرازِ وجود نکنم اینجا! چه هوای معرکهای بود امروز، امشب. بعدانوشت: تا پست را نوشتم و ارسال کردم، طوفان شد! هوای بیجنبه یعنی این! بعدانوشت 2: بعد یادم افتاد که دعا کنم، باران هیچ جایی آسیب و رنج با خود نبرد. و اینکه آرزو کنیم بارانِ خوب و برکت را برای همه. ,باران پاییزی,باران پاییزی سیروان خسروی,باران پاییزی شعر,باران پاییزی سیروان,باران پاییزی دلم,باران پاییزی متحرک,باران پاییزی راوی,باران پاییزی تهران,باران پاییزی عکس,باران پاییزی جملات ...ادامه مطلب
از حاشیهی شهر برمیگشتم. از غرب. سالها بود که تهران را اینطور، مجموعهای دور و بیانتها از چراغهای روشن، فقط از فراز بام دیده بودم. از بالا. اینبار، تهران بالا بود و من در امتداد اتوبانی در ناکجاآباد، از پایین به سمتش میرفتم. به سمتِ مجموعهی دورِ بیانتهای چراغهای روشن... میلیونها زندگی، میلیونها قصه... تهران، اگر روزی هزار بار هم به طرفش برگردم، دلتنگم میکند. دلتنگی برای این محبوبترینِ شهرها را، عجیب است هر بار که به سمتش برمیگردم، عمیقتر حس میکنم. + چقدر برای این شهرِ غریب، نوشتم و تو را پس نداد...* * حسین نوروزی , ...ادامه مطلب