فقط خاطره‎بازی و نه چیزی بیشتر

متن مرتبط با «هرچی که بخوای» در سایت فقط خاطره‎بازی و نه چیزی بیشتر نوشته شده است

دلم آنجاست که آن دلبر عیار آنجاست*

  • صداها رنگ دارند،‌ رنگ و حرکت هر دو با هم. من این را بعد از تجربه‌ی «مسکالین» فهمیدم. بیست‌ودو سال پیش،‌ در خانه‌ی... از یک «اوورتور» باخ،‌ از فلامنکو و چهار فصلِ‌ ویوالدی. هر کدام به کلی چیزِ دیگری بو, ...ادامه مطلب

  • در باب سریال‌هایی که می‌بینم...

  • در آخرین ساعتِ بیست‌وپنجمین روز سال نودوهفت، بالاخره توانستم لپ‌تاپم را باز کنم. چقدر لپ‌تاپ خودِ آدم، جای خودِ آدم، خانه‌ی خودِ آدم، عزیز و دوست‌داشتنی‌ست. از اولین روزهای سال دوست داشتم در مورد خیل, ...ادامه مطلب

  • تو به اصفهان بازخواهی گشت، آن‎سان که چوپان به دره‎ها... *

  • خانه اوایل این‌جا بود. جایی در این کوچه. سابقاً محله‌ی سینه‌پایینی. پشت باغ سنبلستان. حالا حتماً اسمش عوض شده است. «ببینم آقای راننده، این کوچه‌ای که جلوی باغ همایون بود اسمش چیست؟». والله نمی‌دانم. سابقاً به ‌این‌جا، یعنی به محله‌ی اطراف باغ همایون می‌گفتند بیدآباد و سینه‌پایینی. این خیابان این طرف را می‌بینید؟ این را ده پانزده‌سالی است کشیده‌اند. می‌رسد به میدان کهنه و آخر بازار. حالا توریست‌ها راحت می‌توانند بروند به مسجد جمعه. «بله، می‌دانم.». می‌دانم که این خیابان به کجا می‌رود. می‌دانم که چند سال است آن را کشیده‌اند. خانه‌ی خانم منور. این خیابان سراسر خانه بود. وقتی که ما اسباب‌کشی کردیم هنوز خراب نکرده بودند. مجبور بودم از زیر بازارچه به مدرسه بروم. یک روز عمله‌ها را دیدم. و کلنگ‌ها را. آینه‌کاریهایی که به ضرب تیشه خرد می‌شد. گچ‌بریهایی که تکه پاره‌هایش هنوز گل و بته داشت. درهای چوبی و شیشه‌های رنگی. خانم منور می‌گفت خانه‌اش در قیاس با خانه‌هایی که خراب می‌شد مفت نمی‌ارزد. راست می‌گفت. خانه‌ی خانم منور خیلی قدیمی نبود. تازه اتاق آیینه‌کاری نداشت. از هشتی بزرگ که وارد می‌شدم صدای در چوبی در دالان می‌پیچید. حیاط دو سه پله پایین‌تر از دالان بود. باغچه‌ای داشت پر از گل یاس و لاله‌عباسی. حوضی عمیق داشت انباشته از آب سبز و علف. تیرگی آب پناه ماهی‌هایی می‌شد که کلاغ‌ها در کمین , ...ادامه مطلب

  • ای رفیقِ کسی که رفیقی ندارد...

  • و  ای افتخار کسی که افتخاری ندارد . یا فخر من لا فخر له ... * این فراز آینه ای باشه جلوی چشمم که به کسی نگم فلانی مثلا به چی دلش خوشه !  * که آدم ها را با خدایی که پشت سرشان ایستاده ببینم . * که ... آدم شوم . قول و قرار های یواشکی فایده ندارد . اینجا نوشتم که فراموش نکنم .  رفیق ... , ...ادامه مطلب

  • ای افتخارِ کسی که افتخاری ندارد...

  • شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید: <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">, ...ادامه مطلب

  • جغرافیای من، اویی‎ست که دوستش می‎دارم *

  • اگر شاید... می‎نوشتم طبق روالِ سابق، دیشب یا امشب، حتما پست گذاشته بودم برایش؛ طبقِ قرارِ نانوشته‎ی همه‎ی عیدها. هر چند اگر همه‎چیز به همان روالِ سابق پیش رفته و آن اتفاقات نیفتاده بودند، شاید... تا به حال تمام شده بود. ولی اتفاقِ یک سال و اندی پیش ب, ...ادامه مطلب

  • سالی که گذشت...

  • تمام نیمه‎ی دومِ اسفند را دلم می‎خواست بنویسم از سالی که در حالِ تمام شدن بود... نشد. اسفندِ گذشته آن‎قدر شلوغ بود که نشد... حرف‎ها هم مردند. داستایوفسکی می‎گوید: « همیشه چیزی هست که حاضر نیست از جمجمه‎ی شما بیرون آید و تا آخر ناگفته در ذهن‎تان باقی می‎ماند و شما می‎میرید و شاید اهمِ آنچه در ذهن, ...ادامه مطلب

  • دره‎ی بیش از حد اجتماعی که بر دامنه‎هایش انبوهی دوست و آشنا را، دیده یا نادیده، مستقر حس می‎کردم...

  • کسانِ دیگری فقط آمده بودند روزنامه بخرند. خیلی‎ها هم بودند که با ما گپی می‎زدند و من همواره فکر کرده‎ام که حضورشان در سکوی نزدیک‎ترین ایستگاهِ راه‎آهنِ کوشکِ کوچکشان فقط برای آن بود که هیچ کارِ دیگری جز آن نداشتند که بیایند و چند آدمِ آشنا ببینند. خلاصه این که، آن توقف‎های قطارِ کوچک هم صحنه‎ای از ز, ...ادامه مطلب

  • هر چی که جاده‎ست رو زمین، به سینه‎ی من می‌رسه

  • یک نفر، که حتا احساس می‎کنم توی ساختمان ما هم نباشد، چون انگار صدا از خیابان رد می‎شود، در فضایی بیرون از ساختمان سکوتِ نیمه‎شب را که گاهی با صدای عبور اتومبیلی شکسته می‎شود، می‎شکند، سوغاتی هایده را گذاشته این وقت! دقیقا این وقت! همین زمانِ زیرِ پست. چقدر خوبه این ترانه و اجرا... چقدر همه‎چیز جفت و جور شدند تا ماندگارترین ترانه‎ی هایده شکل بگیرد... و چه لذتی دارد شنیدنِ نامنتظر و غریبش این‎جوری و این وقت شب. انگار یکی صدایش را بلند کرده برای شب بیدارهای این حوالی. و نه آن‎قدر بلند که خوابِ خفته‎ها را بشکند. + این ترانه چهل ساله شده. ,هرچی که خواستیم جوره,هرچی که بخوای,هر چی که دلت بخواد,هر چی که باحاله,آهنگ هرچی که خواستیم جوره,چرا هرچی که خوبه,دانلود هرچی که بخوای,هر که بامش بیش برفش بیشتر,هر که دلارام دید,هرکه شد محرم دل ...ادامه مطلب

  • حتی فراموش می‌کنی که داشتی راه می‌رفتی *

  • زنگ زده و می‎گوید نبینم ناراحت باشی. غصه بخوری. قدغن می‎کنم که ناراحت باشی و... می‎دانم که از خودش شاکی‎ست که این‎جا نیست. بغض می‎کنم وقتی سعی می‎کند دلداری‎ام بدهد، و این خاصیت دلداری شنیدن است، لوس می‎شوی ناخودآگاه، حتا اگر اوضاع آن‎قدرها که فکر می‎کند بحرانی نباشد، در خودت جمع می‎شوی، بغض می‎کنی حتا اگر تا قبلش بغضی نداشته باشی، برای خودت دل می‎سوزانی، جمع‎تر می‎شوی و بغض شدیدتر، ولی، دلم می‎خواهد بداند، در برابر روزهای تلخی که امسال از سر گذراندم، این یکی شبیه زنگ تفریح بوده! خاصیت روزهای سخت این است که مثل پولاد آبدیده‎ات می‎کنند, ...ادامه مطلب

  • خوش‎حال باش که اتفاق افتاد

  • توماس اشنوز، یکی از نویسنده‎های برکینگ بد می‎گوید مایکل اسلوویس، فیلمبردار/کارگردان نابغه‎مان در روز پایانی به همه‎مان هدیه‎هایی داد با نقل‎قول معروفی از دکتر زئوس که به‎شان چسبانده بود: «غمگین نباش که تمام شد، خوش‎حال باش که اتفاق افتاد.» (+) و من امروز، مدام این جمله را تکرار می‎کردم. جمله‎ی قشنگی‎ست و دلنشین، قابل تعمیم به خیلی موقعیت‎ها و اتفاقات زندگی‎مان. روی یک تکه کاغذ نوشتمش و دادمش به الف. می‎توانستم همان وقت توی تلگرام برای او بفرستمش. ولی ترجیحم این بود که روی کاغذ بنویسم تا نگه‎ش دارد، شاید که هر از چند گاهی چشمش به آن بیفتد،,خوشحال که باشی ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها