94/06/11 دیروز یکشنبه بعدازظهر با غزاله گذشت. رفتیم به باغ لوکزامبورگ. او درسهای امتحانش و بیشتر فرانسه را میخواند و من کتابم را Du côté de chez Swann (بعد از چهار پنج سال دورخیز بالاخره شروع کردم). گفته بودم که غزاله برایم عیدی بخرد. فعلا حیرتزدهام. از وقتی کارِ «اجتماع و ادبیات» (؟) د, ...ادامه مطلب
سرانجام آوناریوس سکوت را شکست: ـ خب، بگذریم، این روزها چه مینویسی؟ ـ گفتنش غیرممکن است. ـ حیف شد. ـ اصلا حیف نیست . خیلی هم خوب است. عصر کنونی بر روی هر چیزی که تابهحال نوشته شده چنگ میاندازد ت, ...ادامه مطلب
این دنیای جدید در آثار نعمتالله، باحضور هیچکاکگونهی خودش در آغاز وضعیت سفید شکل میگیرد. جاییکه امیرمحمد گلکار (یونس غزالی)، سر جلسهی امتحان به فکر فرورفته و نعمتالله که نقش معلمش را بازی میکن, ...ادامه مطلب
اغلب پیش میآمد که تونی برای دیدنِ آشنایانِ شهری خود به لب دریا یا به باغ مهمانسرا میرفت، یا آنکه به مجالسِ رقص یا قایقرانی دعوت میشد. در چنین مواقعی مورتن «روی سنگها» مینشست. این «سنگها», ...ادامه مطلب
مرد طاس بازی را شروع میکند. راه میافتیم. از پشت زمین دوم تنیس میرویم به طرف ساحل کارون. ساحل، سنگی است و بلند. آب، آرام تن میکشد به صخرههای ساحل و رو هم میغلتد. مینشینیم رو یکی از نیمکتها., ...ادامه مطلب
خواستم اینجا در مورد شب یک، شب دوی بهمن فرسی بنویسم. در موردِ یکی از قدرنادیدهترین و مهجورترین شاهکارهای ادبیات فارسی. در مورد نویسندهای که چند سالی از دههی سی زندگیاش را برای نوشتنِ این کتاب گ, ...ادامه مطلب
خانه اوایل اینجا بود. جایی در این کوچه. سابقاً محلهی سینهپایینی. پشت باغ سنبلستان. حالا حتماً اسمش عوض شده است. «ببینم آقای راننده، این کوچهای که جلوی باغ همایون بود اسمش چیست؟». والله نمیدانم. سابقاً به اینجا، یعنی به محلهی اطراف باغ همایون میگفتند بیدآباد و سینهپایینی. این خیابان این طرف را میبینید؟ این را ده پانزدهسالی است کشیدهاند. میرسد به میدان کهنه و آخر بازار. حالا توریستها راحت میتوانند بروند به مسجد جمعه. «بله، میدانم.». میدانم که این خیابان به کجا میرود. میدانم که چند سال است آن را کشیدهاند. خانهی خانم منور. این خیابان سراسر خانه بود. وقتی که ما اسبابکشی کردیم هنوز خراب نکرده بودند. مجبور بودم از زیر بازارچه به مدرسه بروم. یک روز عملهها را دیدم. و کلنگها را. آینهکاریهایی که به ضرب تیشه خرد میشد. گچبریهایی که تکه پارههایش هنوز گل و بته داشت. درهای چوبی و شیشههای رنگی. خانم منور میگفت خانهاش در قیاس با خانههایی که خراب میشد مفت نمیارزد. راست میگفت. خانهی خانم منور خیلی قدیمی نبود. تازه اتاق آیینهکاری نداشت. از هشتی بزرگ که وارد میشدم صدای در چوبی در دالان میپیچید. حیاط دو سه پله پایینتر از دالان بود. باغچهای داشت پر از گل یاس و لالهعباسی. حوضی عمیق داشت انباشته از آب سبز و علف. تیرگی آب پناه ماهیهایی میشد که کلاغها در کمین , ...ادامه مطلب
جالبتوجهترین ویژگی He Loves Me... He Loves Me Not (2002)، آدری توتوست. فیلم بیشتر از هر چیزی، مجموعهای از قابهای خوشرنگِ آدری توتوست، و اگر فقط از این جنبه هم تماشایش کنیم، کلی تماشاییست! * مرا به سلول انفرادی میفرستند هیچکس نمی, ...ادامه مطلب
صبوحا به من یادآوری کرد که فصلِ محبوبم تابستان است. البته که فصلِ محبوبِ من تابستانست. ولی از آن تابستانهایی که کمتر اتفاق میافتند. مخصوصا توی این شلوغیها و این نبودِ وقت. وقتی که تمامِ روزهای تابستانت، از صبح تا شب، به کار و درگیری بگذرد. تابستانی که فصلِ محبوبِ من هست، جور دیگریست. همهچیز پیشکش، همان خوابِ نیمروزیِ تابستان را هم شدیدا دلتنگم. دلم، همین الان، توی اولین روزهای شهریور، ما, ...ادامه مطلب
بعد باید کلی بنویسم در مورد حسهایم... خیلی چیزها در مورد جستجوی پروست؛ پرِ حرفم در موردش. بعد باید بنویسم از سیزن هفتم گیم آو ترونز که چقدر بد بود! بعد باید آن مطلبی را که قرار بود وسطهای این سیزن در مورد جیمی لنیستر بنویسم، بنویسم یک روزی. بعد باید در مورد شهرزاد بنویسم که این فصلش چقدر ناامیدکننده است و چقدر غیرقابلتحمل حتا! بعدتر... باید از خیلی چیزهای دیگر بنویسم، اما، آن حرفهای اصلی نان,موقت،,احتمالا ...ادامه مطلب
... از این جابهجایی هیچ خوشم نمیآمد چون در پاریس با دختری بودم که در خانهی کوچکی که اجاره کرده بودم میخوابید. همچون کسان دیگری که به عطرِ جنگل یا زمزمهی یک دریاچه نیاز دارند، من به خواب او در کنارم و روزها به همراهی همیشگیاش در اتومبیلم نیاز داشتم. چون هر چقدر هم که عشقی فراموش شود میتواند, ...ادامه مطلب
چه بسیار حرفها در یک کلمهی تنها میخوانی اگر گیج و بهویژه منتظر باشی و این تصور را مبنا بگیری که نامه را شخص معینی فرستاده است، چه بسیار واژهها در یک جمله. با حدس چیزهایی را میخوانی، از خودت چیزهایی درمیآوری، و این همه بر اساس یک اشتباهِ آغازین است؛ اشتباههای بعدی (که فقط به خواندنِ نام, ...ادامه مطلب
از کی شروع کردم به رهاکردن و رها شدن؟ منی که جمع کردن و چسبیدن و رها نکردنِ هر چیزی، هر خاطرهای، عادت و خصلتِ همیشگیام بوده؟ یک سال پیش؟ دو سال پیش؟ سه سال پیش؟ به هر حال یک جایی به خودم آمدم و دیدم دیگر از جمع کردنِ همهی تکههایی که سالها هم, ...ادامه مطلب
امروز عکس غمانگیزی دیدم. آنقدر غمانگیز که وادار به توقف، و تفکرم کرد و کارش به «این»جا هم رسید. عکسی از دورانِ اوج پلاسکو، شلوغ و پر جنب و جوش. ولی چیزی که غمانگیز بود، شلوغی و زندگی درون عکس، بیخبر از فاجعهی خفته در دلِ این مکان، نبود. تابلوی، حالا کاملا مشخص و توی چشمزنی بود با عنوان کالای ایمنی و آتشنشانی. تابلویی که جوری نیست که در حالتِ عادی خیلی به چشم بیاید، حل شده بود در محیط. اما حالا، بعد از گذرِ حادثه... فاجعه... اینطور توی چشم همهی کسانی که عکس را میبینند میزند... با وجود جنب و جوشِ پاساژ و حوضهای زنده و... و غمانگیز اینکه، تمامِ کسانی که برای سالها آن تابلو را دیده بودند، هر روز، یا یک روز اتفاقی در حال گذر از آنجا... یا نگاههای هر روزهای که از فرطِ عادی شدنِ منظره، حتا نمیدیدندش، هیچکس حتا فکرش را هم نمیکرد که... و... هزاران چیزی که هر روز، خیلی عادی نگاهمان را جلب میکنند یا... نمیکنند، در حالی که ممکن است گره خورده باشند با تراژدیای در آینده... و هیچکس خبر ندارد. هیچکس. پ. ن.: اندوهِ عمیقِ پلاسکو را از یاد نبریم. * حمید مصد, ...ادامه مطلب
تدارکی که پروست برای ورودِ آلبرتین میبیند، با دادنِ وعدهی ورودش از خیلی قبلتر، با اشارههایی که یکی دو جا به آلبرتین و عشقِ بزرگِ زندگیاش شدنِ او میکند، بعد، آن ورودِ یکباره، با آن توصیفاتِ شگفتانگیزِ گروه دخترانِ شکوفا به پلاژ... و توصیف تمام و کمالِ تماشایی که از راوی و احتمالا دیگران میخرند، آنجور که برای خوانندههای تمامِ صد سالِ گذشته تا حال، چارهای جز تصور کردن دقیق و مو به موی آن ورود با شکوه به اطرافِ موجشکن، باقی نگذاشته، دگرگونی و دگردیسی چهرهها... گم و پیدا شدنِ دخترها، سرگشتگی راوی در جستجوی دخترها... کمکم مشخص,کاش با تو بودم,ای کاش با تو میموندم,ای کاش باتو هیچ مقابل نمیشدم,ای کاش با تو میموندم الهه,کاش میشد با تو بودن را نوشت,اي كاش با تو ميموندم,ای کاش با تو میموندم دانلود,کاش میشد با تو باشم,اي كاش با تو هيچ مقابل نمیشدم,ای کاش با تو هیچ ...ادامه مطلب